دیشب از دوری دلبر دلم ارام نداشت
برزخی بود زمان میل به اتمام نداشت
چشم نمناک من و نم نم باران و خیابان
تاسحر پرسه زدم پنجره پیغام نداشت
اولین کوچه ی دیدار سراسیمه رسیدم
دیگر آن کوچه نفرین شده اکرام نداشت
اسمان و قمر و اختر و مهتاب شنیدند
درددلهای من آن شب که سرانجام نداشت
خواستم غم این دل به قدح بسپارم
بی تو انگار دلم حوصله ی جام نداشت
بیگمان گوش فلک کرشده ازدرد من عاشق
دست تقدیر بجز حسرت وسرسام نداشت
عاشقی مکتب سوزاندن دل درره یارست
از ازل روی خوشی با من بدنام نداشت
مهدی_عابد_ابراهیمی